کد خبر: ۱۰۵۶۳
۳۰ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰
با گازکشی خانه‌ها، گرمابه گلبهار تعطیل شد

با گازکشی خانه‌ها، گرمابه گلبهار تعطیل شد

پدر و مادر شهید علی‌نژاد حدود چهل سال در گرمابه گلبهار کار می‌کردند. گرمابه‌ای که حالا دیگر به تاریخ پیوسته است. انگار چیزی روی دل مادرشهید سنگینی می‌کند، اما لب از لب نمی‌گشاید. می‌ترسد حرف‌های کهنه، نو شوند.

حاج‌خانم می‌خندد، اما دلش خوش نیست. تن خسته و انگشتان چروکیده‌اش در حدود ۸۰ سالگی، خود روایتی از زندگی است. روایتی که ما هم برای شنیدن آن، پی او و همسرش آمده‌ایم، اما او گذشته را روز‌هایی تلقی می‌کند که دیگر رفته‌اند و باز نمی‌گردند، پس دلیلی هم نمی‌بیند که ذهن خسته‌اش را راهی آن روز‌های دور کند.

پاهایش را به جلو می‌راند، اما ذهنش را به عقب نه. می‌خواهد این‌طور وانمود کند که روز‌ها می‌روند و خاطرات را هم با خود می‌برند: «خاطرات، همه مرده‌اند؛ فقط منم که باقی مانده‌ام. هم‌قطار‌های ما همه مرده‌اند.»

گذشته برای او تمام شده است و با لحنی پرسشگرانه می‌گوید: «چه سودی از خاطرات ما به شما می‌رسد؟‌ای ننه‌جان! بگذر و برو..» انگار چیزی روی دلش سنگینی می‌کند، اما لب از لب نمی‌گشاید. می‌ترسد. می‌ترسد حرف‌های کهنه، نو شوند: «بعد از این همه سال دوباره آتش روشن کنم؟ نه.»

دوباره راضی‌اش می‌کنیم. این‌بار هم همان‌نام‌های قبلی را می‌گوید به اضافه چند نام دیگر: «از کجایش بگویم؟ حاج‌محمود رفته، طاهره‌خانم رفته، ننه‌غلام رفته؛ هم‌قطار‌های ما همه رفتند.»

این چند نام که نام صاحبان گرمابه گلبهار است، کشان‌کشان ذهن خسته حاج‌خانم را به حدود ۵۰ سال پیش می‌برد. این ۵۰ سال آ‌ن‌قدر طولانی بوده است که روزگار فرصتی بیابد و هم‌قطار‌ها را یکی‌یکی از او بگیرد: «۱۰، ۱۵ نفر از این حمام مرده‌اند. حالا از هم‌قطار‌های ما، فقط من و حاج‌علی مانده‌ایم. ما هم که پایمان لب گور است، امروز هستیم و فردا...»

روزگار که بخواهد سخت تا کند، می‌کند. سخت تا کرده است که دوباره حاج‌خانم می‌گوید ننه‌جان! بگذر و برو. روزگار، هم‌قطار‌ها را گرفته که هیچ، جان ما را هم گرفته. شانه‌اش را از دیوار جدا می‌کند و چادرش را به جلو می‌کشد. بغضش می‌ترکد و می‌گوید: عباس، جان مادر.

 

عمر بعد از این، کرایه گله نمی‌کند

مادر شهید عباس علی‌نژاد خیلی سر صحبت با ما را ندارد: «آمده‌اید که چه؟ اینها را خودتان برای خودتان می‌نویسید.»‌ می‌پرسیم: مادر چه توقعی دارید؟ می‌گوید: توقعی ندارم. من بعد از این بیایم و آتش روشن کنم؟ هیچ توقعی ندارم، راضی‌ام به رضای خدا.‌

می‌پرسیم: می‌خواستید چه کاری برایتان انجام دهند که انجام نشده است؟ می‌گوید: کار زیاد است، درد خانه را خشت خانه می‌داند.  برایتان چه کاری باید انجام بدهند؟ هیچ کار. تنمان سالم است، روزی‌مان را هم درمی‌آوریم. خدا را شکر می‌کنم.

گله‌ای دارید؟ گله‌هایمان را به خدا می‌گوییم. اگر کار‌های بحق کردند، دستگیر آخرتشان شود، اگر ظلمی به ما کردند، آن دنیا جلویشان را می‌گیریم. عمر باقی‌مانده ما کرایه گله نمی‌کند.

 

پدر شهید عباس علی‌نژاد در حمام محله‌شان کار می‌کند

 

چهل سال گرمابه‌داری حاج علی

علی علی‌نژاد، یکی از قدیمی‌های محله پروین اعتصامی مشهد است. او متولد ۱۳۱۳ و یکی از بازماندگان حرفه گرمابه‌داری است. گرچه «جامه‌دار» گرمابه گلبهار بوده، شغل‌های دیگر مرتبط با گرمابه‌داری را هم تجربه کرده است.

او از ۲۰ سالگی وارد حرفه گرمابه‌داری شده و تا  ۶۰ سالگی که بازنشسته شده، در تعدادی از گرمابه‌های شهر کار کرده است. حاج‌علی پس از بازنشستگی و حدود ۸۰ سالگی همچنان سرحال است و بسیاری از کار‌های شخصی‌اش را خودش انجام می‌دهد.

اهالی محله می‌گویند یکی از ویژگی‌های حاج‌علی، پیاده‌روی روزانه است. او هر روز از ابتدای پروین اعتصامی به راه می‌افتد و تا تقاطع آن پیاده‌روی می‌کند. اگر شما هر روز پیرمرد ظریف‌اندامی را که کلاه بافتنی کرمی‌رنگی به سر دارد و عصایی چوبی به دست، در حال پیاده‌روی می‌بینید، او سوژه گزارشی است که می‌خوانید.

تاکسی‌تلفنی کنار منزلش و سوپر واقع در ابتدای کوچه، پاتوق‌های اصلی پدر شهید عباس علی‌نژاد در محله است.

حاج‌علی پس از بازنشستگی و حدود ۸۰ سالگی همچنان سرحال است و کار‌های شخصی‌اش را خودش انجام می‌دهد

 

حاج محمود ایزدپناه؛ صاحب گرمابه گلبهار

این پیرمرد ۸۰ ساله می‌گوید: حدود ۱۰ نفر در گرمابه گلبهار کار می‌کردند، «دخل بگیر» و «کیسه‌کش» و «جامه‌دار» و «دلاک» و...

به گفته علی‌نژاد، حاج‌محمود ایزدپناه، صاحب گرمابه واقع در پروین اعتصامی ۵ بوده است که به همراه برادرش حاج‌احمد و همسرانشان طاهره‌خانم و طوبی‌خانم در گرمابه مشغول به کار بودند.

او گرمابه‌داری را یکی از شغل‌های مهم زمان جوانی‌اش می‌داند و می‌گوید: آن زمان، خانه‌ها گازکشی نبود و افراد کمی در خانه‌شان حمام داشتند. بیشتر مردم برای استحمام باید به گرمابه‌های عمومی که معمولا در هر محله‌ای وجود داشت، می‌رفتند.

 

گرمابه محله در کنار منزل حاج‌علی

کنار منزل حاج‌علی، چند خانه با نمای آجر سفال است که مکان گرمابه گلبهار بوده. حاج‌علی می‌گوید: این گرمابه هم برای خانم‌ها بود، هم آقایان و تا زمانی که دایر بود، من و همسرم در آن مشغول به کار بودیم.

من جامه‌دار و دخل‌بگیر بودم. خانمم هم کیسه‌کش بود. آن‌طور که این جامه‌دار سابق گرمابه گلبهار برای ما تعریف می‌کند، داخل گرمابه شیر‌های آبی بوده که پای هرکدام از آنها حوضچه‌های کوچکی وجود داشته است و افراد در همان حوضچه‌ها استحمام می‌کردند.

 

ورودی؛ ۳۰ شاهی تا ۳ تومان

این قدیمی محله پروین اعتصامی عنوان می‌کند: افراد برای استفاده از حمام باید ۳۰ شاهی ورودی می‌دادند و بعد از آن حق داشتند هرچند ساعت که می‌خواهند، در حمام بمانند؛ البته آخرین مبلغ ورودی که او گرفته، ۳ تومان است که مربوط به سال‌های پایانی فعالیت گرمابه می‌شود.

 

پدر شهید عباس علی‌نژاد در حمام محله‌شان کار می‌کند

 

روزی صدتومان دخل می‌گرفتیم

درآمد گرمابه در آن زمان خوب بوده است. حاج‌علی می‌گوید: درآمد گرمابه بد نبود. برای آن زمان خوب بود، روزی صدتومان دخل می‌گرفتیم، اما سالش را یادم نمی‌آید.

تا زمانی که آب گرمابه گلبهار گرم بود، همه اهالی محله به آنجا رفت‌و‌آمد می‌کردند ولی جامه‌دار سابق این گرمابه عمومی می‌گوید: با گازکشی خانه‌ها، رفت‌وآمد به گرمابه کمتر از قبل شد.

کم‌کم مردم در خانه‌هایشان حمام ساختند و دیگر به گرمابه عمومی نیاز نداشتند. به همین دلیل با کم شدن اقبال مردم، گرمابه جمع شد و خانه‌های مسکونی جای آن را گرفتند.

اما آخرین آرزوی جامه‌دار گرمابه گلبهار عاقبت‌به‌خیری است: «آرزویم این است که روز قیامت به ما خوش بگذرد.»

درآمد گرمابه بد نبود. برای آن زمان خوب بود، روزی صدتومان دخل می‌گرفتیم، اما سالش را یادم نمی‌آید

 

از درآمد کیسه کشی راضی‌ام

خانواده علی‌نژاد از نخستین خانواده‌هایی هستند که حدود ۵۰ سال پیش، در محله پروین اعتصامی ساکن شدند. طوبی وهابی‌دوغ‌آبادی در این‌باره می‌گوید: با ۷۰۰ تومان خانه فعلی را خریدیم. البته خانه ابتدای کوچه را هم به همین قیمت می‌فروختند، اما چون این خانه کنار گرمابه بود و امنیت بیشتری داشت، اینجا را خریدیم.

زمانی که آن‌ها ساکن این محله می‌شوند، گرمابه گلبهار ساخته شده بود. به همین دلیل طوبی‌خانم و همسرش نیز در گرمابه مشغول به کار می‌شوند.

از این هم‌محله‌ای قدیمی می‌خواهیم از گذشته کوچه و محله‌شان برایمان بگوید که تعریف می‌کند: از زمان زمین‌های کشاورزی در این محله هستیم. همه این محدوده را هندوانه و خربزه می‌کاشتند.

این زوج سالخورده در حالی که گذشته محله‌شان را به یاد می‌آورند، هردو یاد درخت توتی که روبه‌روی خانه همسایه‌شان است، می‌افتند. علی‌آقا با عصای باریکش به درخت اشاره و با لبخندی بیان می‌کند: این درخت را من کاشتم.

طوبی‌خانم هم ضمن تایید این موضوع، از اداره فضای سبز منطقه ۷ گله می‌کند و می‌گوید: با وجودی که چندبار از آنها خواستیم این درخت را هرس کنند، آنها توجهی نکردند و هرروز شاخه‌های درخت پربارتر از قبل می‌شود.

او می‌گوید: این درخت آن‌قدر ریشه در خاک دوانده است که نگرانیم برای خانه‌های ما مشکلی پیش بیاید.

طوبی وهابی چشمانش را ریز می‌کند و با دست، پشت سرش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «گل‌کاری برق. نان از گل‌کاری برق می‌گرفتیم. نفت هم از گل‌کاری برق می‌گرفتیم.»

منظور او از «گل‌کاری برق» میدان بسیج است. سال‌ها قبل آنها مجبور بودند برای تهیه احتیاجاتشان به میدان بسیج بروند. ادامه می‌دهد: حتی آب نداشتیم. آب مصرفی را با چرخ چاه از چاهی که در حیاط خانه‌مان بود، بالا می‌کشیدیم.

هیچ‌کس در این محله به اندازه‌ای ما، گذشته و خاطرات آن را نمی‌داند. از اینجا تا گل‌کاری برق بیشتر از ۱۰ خانه نبود. سوار گاری‌هایی که الاغ آن را می‌کشید، می‌شدیم و با ۲ قران تا وکیل‌آباد می‌رفتیم.

همسر حاج‌علی علاوه بر گرمابه گلبهار در گرمابه‌های عمومی دیگر مشهد نیز کار کرده است. می‌گوید: در گرمابه گل‌خطمی ابتدای خیابان چمن هم کار می‌کردم. آنجا هم کیسه می‌کشیدم. حالا مدتی است این گرمابه عمومی جمع شده است.

در حال حاضر در گرمابه عمومی اسلامی واقع در چهارراه شیرودی کار می‌کنم، یعنی همان کیسه‌کشی.‌

می‌خواهیم از خاطرات گرمابه گلبهار بیشتر تعریف کند که می‌گوید: چه خاطره‌ای بگویم؟ ۱۵، ۱۶ سال است که گرمابه گلبهار جمع شده است.

او از گذران زندگی‌اش با درآمد کیسه‌کشی راضی است و بیان می‌کند: راضی‌ام، راضی‌ام که تنم سالم است و نان حلال درآوردم. با پول حلال دختر و پسرهایم را عروس و داماد کردم. عباس هم قسمتش بود که شهید شود.


* این گزارش سه شنبه، ۲۱ مرداد ۹۳ در شماره ۱۰۹ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.   

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44